ما از یه اتفاق ساده شروع شدیم؛ سادهتر از اونکه فکرش رو بکنید: از یه ایمیل که توش هیچی نوشته نشده بود؛ اما ایمیل خالی چی میتونست باشه و چرا ما رفتیم که بفهمیم به کجا میرسه؟
ما دو تا دوست بودیم که مثل همهی جوونای دیگه، یه دنیا آرزو توی کلهمون بود؛ خب لابد واقفید که تو این دوره و زمونه، برا خریدن نون هم باید برنامهریزی کرد، چه برسه به اینکه بخوای رویاهات رو دنبال کنی. ما ولی بیدی نبودیم که با این بادا بلرزیم، چون قبلا حسابی لرزیده بودیم و دیگه ریشههامون سفتومحکم چسبیده بود توی خاک و تصمیم گرفته بودیم همه چیز رو به چشم یه فرصت ببینیم…